: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
ای شهدا برخیزید گویی اینجا همه چیز تمام شده
انگار نسل جهاددیده ی دیروز به پایان رسیده است .
می ترسم اگر به سراغمان نیاییدکلامی
وحرفی برزبان نیاورید ما هم کم کم باباورمان شود
که دیگر رد پایی از شما پیش رویمان نیست
باید با دنیای مدرنو پیشرفت وپرستیژ داشت
و بامحاسن انکاراد و قیا فیه اداری همه چیزمان مثل ادم شود .
ای شهدا که جوانمردی فقط ذر زائغه ی شما بود بیایید
لحظاتی از خلوت بهشت خارج شویدو زخم ترکش ها را فراموش کنید
بعد از شما
....
بعد از شما لباس خاکیمان را از تن درآوردند اجازه نداریم بگوییم التماس دعا...
به مامی آموزند که چگونه بخوانیم وبنویسیم...
نوشته شده توسط : یاس کبود
بسم رب الشهدا
دردا ، که آدم ها هنوز ، عطر ناب اهورایی شهیدان
را حس نکرده اند.
در کوچه های فراموشی بوی شانه های شهیدان می وزدبعد
از شما ای صنوبر ها،برمیزهای تفاخر نشستیم
وهیچ کس مارابه مهمانی لبخند های آسمانی نبرد .
کجایند کبوتران عاشقی که روزی به قصد قربت جان خویش را
در رودخانه
مقدس ایمان شستند
وبر چهارفصل سال،پنج تکبیرزدند؟.
کجایند مسافران بهشت
آی دشت بی انتهای جنون!خاک سوخته سکوتچیزی بگوحرفی بزن،
ازآن همهشقایق که پیش پای خداوند،
سجده بردندوپیمان آفرینش خویش را استوارکردند.
چیزی بگوکه سکوت ترانه اندوهناکی ست
احساس زلالمان رادرسراشیب خیابان دلتنگی شهیدکردند
روزهایمان درتصورناهمگون، مبهم وناموزون آدمهای ازخودراضی
آدمهایی که دیروزشان راازیادبرده اند شکست
وبغض رادرگلوی مان، درتنهایی مان، درخلوت غریب بی شهیدان
تابی نهایت گریستیم وحالیا گریه هایمان هم عقده ای رانگشود ثانیه ها تازیانه مان
می زنند
ثانیه ها سرزنش مان می کنند.
مهربان خاکریزها راچه کسی به لبخندهای خیابانی بخشید؟؟؟!!!
فراموش شده هاهنوز، درپشت خاکریزهانفس می کشند.
آدمهای بی تفاوت ازپله های گناه بالا می روندسیاست بازان در خط مقدم
سیاست بازیها درازدحام لحظه های بی دردگم شده اند.
امروز آری امروز:
فصل چندم دلتنگی است ؟....
نوشته شده توسط : یاس کبود
به نا م خدا
الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که
می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل
من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه
بر تمام دردها شفاست
شهید زیبا ترین زخم بر پیکر هستی و زیبا ترین غزلی است که از لبهای
سرخ حقیقت می تراود.
شهادت بیداری را معنا می کند ووفا را شفاف می سازد
شهادت مشعلی است که خداوند در جان بر کزیدگانش
می افروزد تا تاریکی از شانه
های زندگی بگریزد.
شهید چشمه ی اتشی است که خرمن ظلم را
می سوزاند
وآب روانی است که
بر کویر تشنه عدالت
جاری می شود.
هرشهید سپیده ای است که درافق اسمان ها طلوع می کند
و پیام اور صبح می شود
نوشته شده توسط : یاس کبود
اسمان دل ما همیشه ابریست و انتظار خورشید می کشد .
میگویند در تمام کهکشان شریعت ستاره ایست
که بوی یاس میدهدواهل سامراست.
ما همه در قلب خود گمگشته ای داریم که اگر اورا بیابیم کویر دلمان
بهار را می بیند. اری او مهدی زهراست
همان که :
با نامش بی اختیار بیاد مدینه و در سوخته می افتیم اری او اغاز فجر
مدینه ی دل ماست اه ای گمشده ی زهرا
پس تا کی انتظار ظهور را بکشیم .چه ناغافل و بی هیا هو گاه گاه به
دل ما سر میزنی و چه قشنگ مروارید بر
چشمان ابری می بارانی
اقا جان در لبخند ستارگان و دست های پر نوازش ماه
فقط نام تو موج میزندحتی دیدگان خور شید وتلألو اتش
ظهورت را نوید می دهد و من در اسمان پر ستاره ی شب
قدم گذاشتم تا عشق به تورا اموختم در بی کرانه
های کهکشان راه شیری ظهورت را حس کردم .
در انتها فقط یک چیز میگویم :
این سفر کرده که صد قافله دل قافله دل همراه اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
( یا ابا صالح مددی)
.
نوشته شده توسط : یاس کبود
به نام خدا
در خواب دیدم که با خدا مصاحبه می کردم:
خدااز من پرسید : دوست داری بامن مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم:اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد وپاسخ داد:
زمان من ابدیت است.چه سئوالاتی در ذهن داری که
دوست داری ازمن بپرسی؟
من سئوال کردم چه چیزی از ادم ها شما
را بیشتر متعجب می کند ؟
خدا پاسخ داد:اینکه از دوران کودکی خود خسته میشوندوعجله
دارند که زود تر بزرگ شوند...
ودوباره ارزوی این دارند که روزی بچه شوند.اینکه سلامتی
خود را که بخاطر بدست اوردن پول از دست
رفته دوباره بازیابند.اینکه با نگرانی به اینده فکر می کنندوحال
خود را فرا موش می کنند
به گونه ای که نه در حال زندگی میکنندونه دراینده.اینکه
به گونه ای زندکی میکنند که گویی هرگز
نخواهند مرد.وبه گونه ای میمیرند که گویی هر گز نزیسته اند.سپس
من سئوال کردم:به عنوان
پروردگار دوست داریکه بندگانت چه درس هایی ذر زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد اینکه یاد بگیرند که نمی توانند کسی
را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد.تنها کاری که
می توتنند انجام دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند اینکه
یاد بگیرند خوب نیست خودشان را
بادیگران مقایسه کنند.اینکه بخشش راباتمرین بخشیدن یاد بگیرند.اینکه
فرد غنی کسی نیست که بیشترین
هارا دارد کسیست که نیازمند کمترینهاست.یاد بگیرند که دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند
وان را متفاوت ببینند.واینکه بدانند کافی نیست هم دیگر را ببخشند بلکه باید خود را هم ببخشند.
با افتادگی خطاب به خداوند گفتم :ازوقتی که به من دادید متشکرم وافزودم چیز دی گری
هم هست که دوست داشته باشید انها بدانند:
خداوند با تبسم فرمود : فقط اینکه من همیشه در کنارشان هستم.
نوشته شده توسط : یاس کبود